جادوی حضور در لحظه

سیاره زمین را در ذهنتان در نظر بگیرید و سپس آن را حذف کنید. حالا آیا مکان و زمان معنای زندگی روزمره را دارد؟ آیا قلمرو و منیتهایی وجود دارد که کسی ازش دفاع کند؟

چیزی جز فضای خالی نیست!

حالا زمین را اضافه کنید منهای موجودات. آیا مکان و من های مجزا معنایی دارد؟ حالا موجوداتی را اضافه کنید که میتوانند خودشان را از دیگری به صورت مجزا در نظر بگیرند مثلا شیر آهو

حالا قلمروها به وجود می آیند خطوط فرضی که آن منطقه خط کشیده شده را مجزا از دیگری میکند و به آن هویت من میدهد.

انسان ها را اضافه کنید

حالا بحث فرضی قلمروها پررنگ تر میشود و کشورها شهرها و روستاها به وجود می آید حالا منافع من و تو ایجاد میشود. حالا خداهای فرضی ساخته میشوند و....

دوباره همه اینها را حذف کن!

چه شد؟؟

همه این داستانها ساختگی بود؟ ساخته ذهن هایی که توهم جدایی داشتند؟

دوباره همه چیز بدون زمان و مکان و بدون خط کشی شد؟

بسیار جالب است!