از زندگی شخصی ام
در زندگی شخصی ام آدم های روانی زیادی بودند که به خاطر دلسوزی کلی باور غلط وارد ضمیر ناخوداگاهم کردند و من را تبدیل به یک آدم ترسو ضعیف خجالتی و بی هدف کردند.
ولی همواره حقیقتی را درونم حس می کردم و برنامه ریزی کردم که زمانی کاری را بکنم که می خواهم و حقیقت هستی را بفهمم.
میگفتند همه باید درس بخوانند در حالی که من از این درس ها خوشم نمی آمد و کنجکاوی ام را تحریک نمی کرد و نمی دانستم چه راهی وجود دارد برای تغییر برنامه های مغزی ؟
می گفتند همه باید استخدام بشوند ازدواج کنند بچه دار بشوند برای دین خاصی فداکاری کنند و ...
در ترم چهارم دانشگاه که البته رشته ای را میخواندم که دوست نداشتم در این ترم به ذهنم رسید که در اینترنت سرچ کنم و ببینم راز آدم هایی که هدف خودشان را دنبال می کردند چه بود؟ راز مشترک بین همه این آدم ها که برای خودشان زندگی می کردند چه بوده؟
با مستند راز آشنا شدم و بعد با دوره حلقه گمشده راز و سپس با سایت قدرت نا محدود آشنا شدم .